دریا نیوز







عجب چيزهايي در نامه اعمال ماست!

در اصطلاحات قرآني، آن چيزي که نقطه مقابل اين غفلت است، تقواست. تقوا، يعني به هوش بودن

، 20:31   /   کد خبر: 619   /   تعداد بازدید: 934


عجب چيزهايي در نامه اعمال ماست!


تذکر در مقابل غفلت

در اصطلاحات قرآني، آن چيزي که نقطه مقابل اين غفلت است، تقواست. تقوا، يعني به هوش بودن و دايم مراقب خود بدون. اگر آدم غافل، ده‌ها گناه از او سر مي‌زند و اصلاًَ حس نمي‌کند که گناه کرده است؛ آدم متقي، درست نقطه مقابل اوست. اندگ گناهي هم که مي‌کند، فوراً متذکر مي‌شود که گناه کرده است و به فکر جبران مي‌افتد. «انّ الّذي اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذکّروا». به مجرد اينکه شيطان از کنارش عبور مي‌کند و باد شيطان به او مي‌خورد، فوراً حس مي‌کند که شيطان‌زده شده و دچار اشتباه و غفلت گرديده است؛ «تذکّروا»: به ياد مي‌افتد. «فاذا هم مبصرون»: چنين آدمي، چشمش باز است.

عزيزان من، برادران و خواهران! هر کسي هستيد، ملتفت باشيد. اين خطاب، فقط به يک عده مردم خاص نيست که بگوييم مثلاً افراد کم‌اطلاع، کم‌سواد و يا جوان و کم سن، به آن توجه کنند. نخير، همه بايد ملتفت باشند. علماء، دانشمندان، برجستگان، شخصيت‌ها، بزرگان، کوچکان، پولداران، فقيران، همه بايد ملتفت باشند که حداقل گاهي غفلت گريبان آنها را مي‌گيرد؛ غافل مي‌شوند. اصلاً گناه از آنها سر مي‌زند و ملتفت نمي‌شوند که گناه انجام مي‌دهند. چيز خيلي بزرگي است.

اين گناهي که من و شما انجام مي‌دهيم، ملتفت نمي‌شويم. چون ندانستيم که گناه کرديم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمي‌کنيم. بعد روز قيامت که مي‌شود، چشم ما که باز شد، آن وقت مي‌بينيم، عجب چيزهايي در نامه اعمال ماست. انسان تعجب مي‌کند، کي من اين کارها را انجام دادم؛ اصلاً يادش نيست. اين، گناه غفلت و اشکال آن است. پس، يک مانع استغفار، عبارت از غفلت است. 1

غرور، يکي از موانع استغفار

مانع دوم، غرور است. اندک کار کوچکي که انسان انجام مي‌‌دهد، مغرور مي‌شود. در تعبيرات دعا و روايت داريم که «الاغترار بالله». در اين دعاي چهل وششم صحيفه سجاديه که همين روزهاي جمعه خوانده مي‌شود، عبارتي وجود دارد که خيلي تکان‌‌‌دهنده است. مي‌فرمايد: «و الشّقاء الاشقاء لمن اغترّبک»: بالاترين شقاوت‌ها، متعلق به آن کسي است که به تو مغرور شود. «ما اکثر تصرّفه في عذابک و ما اطول تردّده في عقابک و ما ابعد غايته من الفرج و ماأقنطه من سهولة المخرج». کسي که مغرور مي‌شود- به تعبير اين روايت- دچار حالت «اغتراربالله» مي‌گردد. غرور، اين‌طوري است. مغرور، خيلي دور از آبادي است، خيلي دستش کوتاه از رهايي و سلامتي است. چرا؟ به خاطر اينکه اندک کار کوچکي که انجام داد، دو رکعت نمازي که خواند، مثلاً خدمتي براي مردم انجام داد، پولي در فلان صندوق انداخت، يا کاري در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور مي‌شود که ما ديگر پيش خداي متعال، کار خودمان را درست کرديم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته کرديم و ما احتياج به چيزي نداريم! اين را به زبان نمي‌آورد، اما در دل او اين‌طوري است.

... بنابراين، اغترار و مغرور شدن به کار نيک- کار نيکي که ما خيال مي‌کنيم کار نيک است؛ ولي ممکن است آن قدرها هم نيک نباشد، يا خيلي اهميت نداشته باشد- موجب مي‌شود که شما سراغ استغفار نرويد. 2


نبايد گناه را کوچک شمرد

مراقب باشيد، اينکه خداي متعال باب توبه را باز کرده و فرموده است که من گناهان را مي‌آمرزم، معنايش اين نيست که گناهان، چيزهاي کم و کوچکي هستند. نه، گاهي گناهان، همه وجود حقيقي انساني را ضايع مي‌کنند، از بين مي‌برند و يک انسان در مرتبه عالي حيات انساني را، به يک حيوان درنده کثيف پليد بي‌ارزش تبديل مي‌کنند. گناه، اين‌طوري است. خيال نکنيد که گناه، چيز کمي است. همين دروغگويي، همين غيبت کردن، همين بي‌اعتنايي به شرافت انسان‌ها، همين ظلم کردن- ولو با يک کلمه- گناهان کم و کوچکي نيست.

لازم نيست که اگر انسان مي‌خواهد احساس گناه بکند، حتماً بايستي سال‌هاي متمادي غرق در گناه شده باشد. نخير، يک گناه هم، يک گناه است؛ نبايد گناه را کوچک دانست. در روايات، باب «استحقار الذنوب» داريم که حقير شمردن گناهان را مذمت کرده‌اند. علت اينکه خداي متعال مي‌فرمايد، مي‌آمرزيم، اين است که بازگشت به خدا، خيلي مهم است؛ نه اينکه گناه، کم و کوچک است. گناه، چيز بسيار خطرناکي است؛ منتها بازگشت و توجه به خدا و ذکر او، اين قدر اهميت دارد که اگر کسي اين را صادقانه و درست و حقيقي انجام بدهد، آن وقت آن بيماري صعب‌العلاج، از بين مي‌رود. 3

استغفار، براي همه است

ملاحظه مي‌کنيد که ائمه علهيم‌السلام در اين دعاها، چه سوزو گدازي دارند. بعضي خيال مي‌کنند که امام سجادعليه‌السلام اين سوزو گداز را کرده است، براي اينکه به ديگران ياد بدهد. بله، ياد دادن به ديگران که هست- هم در شکل و هم در مضمون کار- اما اصل قضيه اين نيست. اصل قضيه، آن حالت طلب خود اين بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. اين سوزو گداز، متعلق به خود اوست. اين اظهار تضرع پيش پروردگار، متعلق به خود اوست. اين ترس از عذاب خدا و ميل به تقرب الي‌‌الله و رضوان الهي، متعلق به خود اوست. اين استغفار و طلب از خدا، واقعاً متعلق به خود اوست.

ممکن است مثلاً توجه به مباحات در زندگي- لذت‌هاي مباح، کارهاي مباح- در نظر انساني که در آن حدّ از علوّ درجه است، يک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش مي‌خواست که در چارچوب ضرورت‌هاي مادي و جسماني قرار نمي‌داشت و همين نيم نگاه را هم به مباحات و به مسائل عادي زندگي نمي‌کرد و در راه معرفت و در آن وادي بي‌نهايت به سوي رضوان‌ الهي و بهشت معرفت الهي- بيشتر پيش مي‌رفت. وقتي چنين چيزي نشده است، پس استغفار مي‌کند. بنابراين، استغفار براي همه است. 4

استغفار دل را نوراني مي‌کند

از سه گونه گناه بايد استغفار کرد؛ اينها به درد ما مي‌خورد؛ من و شما در کارهاي مديريتي هم به آن نياز داريم. غفلت از اينها خسارت‌هاي بزرگي را بر ما وارد کرده است و مي‌کند. سه جور گناه وجود دارد: يک جور گناهي است که فقط ظلم به نفس است- که تعبير ظلم به نفس در قرآن و در حديث فراوان است- گناهي است که فرد مرتکب مي‌شود و اثر مستقيمش هم به خود او برمي‌گردد؛ گناهان متعارف فردي معمولي.

نوع ديگر، گناهي است که فرد مرتکب مي‌شود، اما اثر مستقيم آن به مردم و به ديگري مي‌رسد. اين گناه، سنگين‌تر است. اين گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدي و تجاوز به ديگران است، دشواري کار آن بيشتر است و علاج آن هم سخت‌تر است؛ از قبيل ظلم، غصب، پايمال کردن حقوق مردم، پايمال کردن حقوق عمومي انسان‌ها. اين گناه بيشتر متعلق مي‌شود به حکومت‌ها؛ اين گناه مديران است؛ اين گناه سياستمداران است؛ اين گناه شخصيت‌هاي بين‌المللي است؛ اين گناه آنهايي است که يک کلمه حرفشان، يک امضايشان، يک عزلشان، يک نصبشان مي‌تواند خانواده‌هايي و گاهي ملتي را تحت تأثير قرار دهد.

... ما بايد استغفار کنيم. استغفار ما فراتر از استغفار اشخاص خود ماست. بنده هم بايد بروم براي شخص خودم استغفار کنم، شما هم بايد استغفار کنيد. در واقع نمي‌شود گفت ما گناه‌کاريم؛ غرق گناهيم. اينقدر کوتاهي، اينقدر تخلف و اينقدر تقصير در اعمال شخصي ما وجود دارد؛ لذا بايد استغفار کنيم. استغفار هم دل را نوراني و ذهن و روح را شفاف مي‌کند.

... از اختلافات بايد توبه و استغفار کنيم. اختلاف به ما ضربه مي‌زند. اختلاف گاهي با برانگيختن احساسات قومي و مذهبي و محلي و سياسي است؛ گاهي با به کشمکش رساندن اختلافات فکري است. اختلاف فکري ممکن است وجود داشته باشد، ايرادي هم ندارد؛ اما نبايد به کشمکش برسد. 5

منبع: راهبردها در کلام رهبر